سلام.من دختری 24 ساله ساکن قم،اهل اهواز هستم.از اونجایی ک بین من و پسرداییم (25 ساله ساکن اهواز)علاقه ای به مدت 4 سال وجود داشت ایشون مردادماه پارسال ب خاستگاری اومدن اما چون سرباز بود مامانم مخالفت کرد وپاشو توی یه کفش کرد که باید کار اونم دولتی داشته باشه.الان ک یک سال میگذره و پسر داییم دوباره پا پیش گذاشته برای خاستگاری مامانم ک دید ما به هم علاقه داریم وبا هم در تماس هستیم اولش رضایت داد که ما دیگه سنگ نمیندازیم جلوی پای شما و اونا بیان برای خاستگاری اما بعد از اون همش داره بهونه تراشی میکنه و به هر بهانه ای میخواد عقب بندازه و یه کاری کنه که نیان.پسرداییم هم میگه من میخوام زندگیمو تشکیل بدم و از زندگی عقب نیوفتم و راقب به عقد هست اما خانواده ی من مدام حرفشونو عوض میکنن من هم ک نمیتونم بگم مامانم اجازه داده حالا میگه نیاین.اونا برنامه ریزی کردن بیان خاستگاری اما مامان من اصلا تو فکر نیست و میگه آخر این ماه ک مهمون داریم ماه دیگه بابات نیست.حتما ماه بعدشم میگن محرمه بعدم ک صفره و... . و اعتقاد هم دارن ک دخترو پسری که همدیگه رو میخوان از نظر اسلام و شرع گناه داره ک با هم در ارتباط باشن اما الان که به من رسیده یادشون رفته همه ی اینهارو. حالا من باید چیکار کنم؟ واقعا مستاسل شدم.خیلی حرف زدم باهاشون اولش میگن باشه و راضی هستیم اما بعد فوری یادشون میره و دوباره تفره میرن.http://cdn.moshaver.co/forum/images/.../sadsmiley.gi